تجربه ی کارواش واقعی
مجتمع ژاهو یه برنامه ویژه گذاشته بود کارگاه کارواش واقعی از قبل کاملا برنامه ریزی کرده بودم و هماهنگ کرده بودیم بابا پیش محمد مهدی بمونه و من تو رو ببرم کارگاه دقیقا روز کارگاه برای بابا از طرف محل کارش جلسه گذاشتن و من باید ساعت چهار بعد از ظهر تنهایی تو و داداش رو میبردم و یک ساعت بعد تنهایی بر میگردوندم پیاده روی و گرفتن تاکسی تو اون گرما اونم با دو تا بچه... تازه اونجا هم نگهداری از داداش و همراهی تو و عوض کردن لباسات با داداش داستانی بود... باباجون گفت خیلی سخته و نبر ایلیا رو... اما من میدونستم قراره یک روز بیاد موندنی بشه برات پس همه ی سختی ها رو به جون خریدم و بردمتون خدا رو شکر یک روز خاص شد...
نویسنده :
مامان فاطیما
16:58